جدول جو
جدول جو

معنی گوله پر - جستجوی لغت در جدول جو

گوله پر(لِ پَ)
گیاهی که انجدان نیز گویند. (ناظم الاطباء). گلپر. در تداول مردم قزوین کله پر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل پر
تصویر گل پر
(دخترانه)
دانه معطری به شکل پولکهای زرد کوچک که دارویی است
فرهنگ نامهای ایرانی
(زَ / زِ)
رجوع به گلوله زن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
دهی از دهستان حومه بخش کلاردشت که در شهرستان نوشهر واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
الگوله آ. واحه ای در صحرای الجزیره است که 12000 نفر جمعیت دارد
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ / لِ / گَلْ لَ/ لِ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان که در 12هزارگزی شمال باختری بهبهان و 3هزارگزی شمال راه شوسۀ بهبهان به اهواز واقع شده است. هوای آن گرم و سکنۀ آن 220 تن است. آب آنجا از رودخانه و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، کنجد، برنج، حبوبات، پشم و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گَ لَ / لِ)
ده کوچکی است از دهستان موگوئی بخش آخورۀ شهرستان فریدن که در 49هزارگزی باختر آخوره واقع شده و دارای 19 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ خَ)
همان گورخر که گذشت. (آنندراج). گور: و گوره خر از پیش او بگریخت، روی در بیابان نهاد. (سندبادنامه ص 137). رجوع به گور و گورخر شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
در آنندراج و چراغ هدایت این ترکیب آمده است به معنی بار گران که بر پشت بردارند. (آنندراج). بار سنگین که بر پشت بردارند. (چراغ هدایت) و شواهد ذیل را نیز آورده است:
نه خم از گوله بار رنج عشقم
به دست خود کلید گنج عشقم.
میریحیی شیرازی (از آنندراج).
ذره ای صبر در جدایی ها
گوله بار هزار ایوب است.
ظهوری (از آنندراج).
سرگشاده گوله بار راز را
سادگی بین گول محکم خورده ایم.
ظهوری (از آنندراج).
اما صحیح کلمه کوله بار است. رجوع به کوله بار شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ رَ / رِ)
رجوع به گلوله رس شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ پَ)
درختچه ای است زینتی و زیبا که در تهران و شیراز و شهرهای دیگر در باغستانها یافت میشود. گل پر یا درخت پر را به حال وحشی در جنگلهای ارسباران نام برده اند. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 262). این درخت در جنگلهای ارسباران به حال وحشی وجود دارد و در باغستانها جزو درختان زینتی کاشته میشود. (درختان جنگلی ثابتی ص 53). این گیاه ساقه های ضخیم و برگهای بزرگ دارد و از برگها و جوانه ها و غنچه های ناشکفته و دانه های آن استفاده میشود و در نقاط مرتفع میروید. (گیاه شناسی گل گلاب ص 235) ، بته ای است با برگهای پهن و بزرگ و گل چتری که انغوزه شیره آن است و از تیغ زدن بساق آن حاصل میشود. (مؤلف). انجدان. انگوزه. کما. انقوزه. حلتیت المنتن. معرب آن جلفر. (منتهی الارب). رجوع به انغوزه و انجدان و کما شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ گَ)
مخفف گلولۀ گرم. گلوله ای که تازه از سلاح ناری بیرون آمده و خاصیت خود را از دست نداده. گلوله ای که هنوز کشنده است، در تداول عامه، نفرین گونه ای است طرف خطاب را یعنی گلوله گرم نصیب تو شود چنانکه جابجا خلاص شوی و بمیری
لغت نامه دهخدا
(گُ مِ)
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه. واقع در 8000 گزی شمال خاوری ارومیه و 5000گزی شمال شوسۀ ارومیه به کلمانخانه. جلگه، و هوای آن معتدل است و سکنۀ آن 275 تن است. آب آن از چشمۀ وقانلی گول و محصول آن غلات، چغندر، توتون، حبوبات و کشمش است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنها جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ پَ)
صمغ انجدان سفید که طیب است و صمغ انجدان سیاه که به فارسی کماه خوانند منتن است و از حلتیت به عمل می آید که به فارسی انگژد و انغوژه گویند و به زبان اصفهانی انگشت کنده... (از آنندراج) (از انجمن آرا). اسم فارسی انجدان است. (فهرست مخزن الادویه). صمغ انگدان سفید. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
شهر و بندری است در ماداگاسکار که بر ساحل جنوب غربی این جزیره واقع است و 18000 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ / لِ چَ)
فلک گردنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. دارای 182 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات، یونجه، انگور، جنگل تبریزی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(لِ سِ)
دهی از دهستان باسگ که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 507 تن سکنه دارد. در دو محل به فاصله نیم کیلومتر به نام کوله سر بالا و پایین مشهور است و سکنۀ کوله سر بالا 278 تن می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شِ چَ چِ)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 12هزارگزی شمال باختری دورود به بروجرد. جلگه و معتدل و سکنۀ آن 247 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کوله پر
تصویر کوله پر
صمغ انگدان سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوله زن
تصویر گوله زن
گلوله زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوره خر
تصویر گوره خر
گورخر: چون نزدیک گوره خر آمد خر گوری دید سپید بر مثال نقره
فرهنگ لغت هوشیار
دیدن گنده پر کافر را، دلیل بر دنیا بود و مسلمان را، دلیل بر مال حلال است و دیدن گنده پر کافر را، دلیل بر مال حرام کند. اگر دید با گنده پری مجامعت نمود، دلیل که مراد دنیائی حاصل شود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
پستان، هریک از پستان ها
فرهنگ گویش مازندرانی
گلپر
فرهنگ گویش مازندرانی
گلپر
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراحل رشد برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
جایی که میان بند پرتاس تمام شود و بعد ازآن تا شعاع پانصدمتری
فرهنگ گویش مازندرانی
گل پر، برگ گل
فرهنگ گویش مازندرانی
محفظه ی آب شش ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی
برگ گیاه نی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی